گاهنوشت هایم از لحظه های این سفر

جاده لغزنده است...!! مراقب گام هایت باش

گاهنوشت هایم از لحظه های این سفر

جاده لغزنده است...!! مراقب گام هایت باش

مترو نوشت

طبق معمول همه ی  روزهای زوج تو این 3 سال و نیم تو مترو نشستم.....جا برای نشستن نیست و من با خیال راحت و فارغ از نگرانی خاکی شدن مانتوم نشستم کف مترو و با آسودگی و بیخیالی مثل همیشه تکیه دادم به در....  

کتاب "ذوب شده" (عباس معــروفی) رو که دیروز از مهتاب گرفتم با چنان افتخاری دستم گرفتم که خودم هم متوجه میشم حالت نرمالی ندارم... 

وقتهایی که از زمانم تو مترو استفاده ی بهینه میکنم....(مطمئنن اون بهینگی کتاب درسی نیست به ویژه روز امتحان!!!) اونقدر احساس خوبی بهم دست میده.....شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےحس میکنم من الان دقیقا تجلی فرهنگ و گسترش اون هستم.... Glasses 

 

نمیدونم چرا یه مدتیه وقتی تو مترو ام تمام حواسم به انگشت حلقه تو دست چپ دختر های هم سن وسالمه.....نه صرفا انگشت کسایی که حلقه دارند.....اگه حلقه ای داشته باشن پیش خودم فکر میکنم یعنی الان راضیه از اینکه این حلقه تو دستشه....؟؟؟ 

یعنی تمام خواسته هاش از زندگی مشترک  محقق شده....؟؟؟ یا نه....پشیمونه و داره حسرت زمانی رو میخوره که هنوز یه فلز سرد دور انگشتش اونو با زندگی یه نفر دیگه پیوند نداده بوده....؟؟ 

گاهی هم حس میکنم بعضیاز دخترها تمام فکر و ذکرشون اینه کی این حلقه رو تصاحب می کنن....گاهی هم شاید صرفا نگران اینند که مبادا برچسب " تـ ـ ُـرشیده" بهشون زده بشه.... 

تمام ایده شون نسبت به ازدواج همینه.....اینکه فقط ازدواج کنند..... 

بعضی حلقه ها کلی نگین روشون جلب توجه میکنه....بعضی حلقه ها هم ساده..... 

  

تو انگشت دست چپ آقایون هم اگه حلقه اشون رو ببینم....خوشحال میشم....خیلی.... 

مخصوصا آقایونی که سنشون بالاتر رفته اما هنوز که هنوزه فراموش نمیکنن دستشون کنن حلقه اشون رو......  

تازگیا حس میکنم پشت هر حلقه ای روایت زندگی مشترک دو انسان هست..... 

حس میکنم با نگاه کردن بهش میتونم احساس صاحب حلقه رو بفهمم........ 

انگار اون انگشتر بهت میگه اون انگشتر صرفا یه انگشتره.......یا یه نشونه از تعهد دو انسان به هم....پیوند دو انسان.....

نظرات 3 + ارسال نظر
مینا (جیگیلی) چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.jigiliweb.blogfa.com

عزیزم خوشحالم که وبلاگ زدی.

سیوت میکنم تا سر فرصت بخونمت.

مینا (جیگیلی) پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ http://www.jigiliweb.blogfa.com

سلام ژامک جون.

چند تا پستت رو خوندم.

خیلی روان مینویسی و به دل میشینه.

اگه دوست داشتی و با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن.

بوس بوس.

مادر سفید برفی چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.majera.blogsky.com

سلام این اولین کامنت من در سال جدیده از اسم وبلاگت خوشم اومد اومدم خوندم اونجاهایی که رمز گذاشتی که نمی شه وارد شد اومدم اینجا خوندم مطالبت رو و سر فرصت میام برات می گم از اون حلقه ی سردی که منو به یه انسان دیگه پیوند داده...این متنی که گوشه سمت راست برای معرفی خودت نوشتی رو خیلی دوست داشتم..قالب وبلاگت منو یاد دریا انداخت و آرامشش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد