گاهنوشت هایم از لحظه های این سفر

جاده لغزنده است...!! مراقب گام هایت باش

گاهنوشت هایم از لحظه های این سفر

جاده لغزنده است...!! مراقب گام هایت باش

۱۷ اسفــ ـند

دیشب با خبر شدم برای بار دوم هم دانشگاهیمون مـیــلاد فـ ـدایی اصل از فعالین جـ ـنبش  

دانــ ـشجـ ـویی رو بازداشـ ـ ت کردن...

دقیقا هم سن وسال منه..... 

اما تجربه و درک من از زندگی کجا ...و.... اون کجا..... 

نمیخوام تو دلمشغولی ها و ترس های معمولی ای که همه دارن گم بشم.... 

من موظفم برم.... 

من به عنوان یه انسان...... 

یه آدمی که فقط یه ذره....وجدان داره  

و ذره ای علاقه داره خودش برای زندگی خودش تصمیم بگیره....باید میرفتم..... 

اما نرفتم....نرفتم..... 

1  اسـ ـفنـ ـد هم که رفتم با خواهرم و ستاره .....فقط رفتم که پیش وجدان خودم راحت باشم.... 

اما من هیچی نبودم..... 

یعنی این روزها به چیزهایی دلخوشم که برام رنگ و بوی زندگی زمینی داره....؟؟

نمیخوام.....خدایا....نمیخوام وجدانمو با این چیزها آسوده نگه دارم.... 

خدایا نمیخوام تو خاک زمین جوری ریشه کنم که دیگه پرواز رو یادم بره.....  

خدایا....کمک کن به من.....به مردم سـ ـرزمینم....   

 

  

----------------------------------------------------------------------------------- 

 

پی نوشت : از یکی از دوستام شنیدم آزاد شده یا قراره آزاد شه.......